بسم الله الرحمن الرحیم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد الله رب العالمین. الصلاه و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب اله العالمین ابی القاسم المصطفی محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین الهداه المهدیین
با عرض سلام خدمت عزیزان حاضر حقیر ابتدا در راستای سخنان حضرت استاد دکتر مرندی حفظه الله تعالی نکته ای را عرض کرده و بعد به اصل بحث مورد نظر وارد می شوم. نکته یاد شده این است که مااگر از آغاز تدریس علوم پزشکی، سلامت معنوی و اهمیت و راه کار های آن را به عنوان مواد درسی به دانشجویان تدریس کنیم و از آغاز با ادله مربوطه ـ نه اینکه فقط خواسته باشیم تلقین بکنیم و آنها هم از ما تقلید کنند ـ واقعاً جان، روح، روان و شخصیت آنها را با این حقایق اصیل آشنا بکنیم، خیلی از مشکلات ما در این مسیر از همان آغاز به وجود نمیآید و یا اگر به وجود بیاید، به آسانی قابل حل است.
ولی اگر ما دورههای تحصیلی را همینطور بدون توجه به این امر پشت سر گذاشته و دانشجویان را با امور طبیعی، با مسائل مادی، و فعل و انفعالهای فیزیکی و شیمیایی آشنا بکنیم و بعداً بیاییم و بگوییم امور دیگری هم به عنوان امور معنوی در کار است، معلوم نیست که بتوانیم این امر را آن طوری که باید، جا بیاندازیم و افراد هم بپذیرند.
پیشنهاد حقیر این است که شما عزیزان که دست اندر کار اینگونه امور هستید و بحمد الله تعالی این مجموعه را تشکیل داده و زحمت میکشید، بودجه ای را اختصاص داده و وقت خود را صرف میکنید ، طوری مبانی را بچینید و با استفاده از اساتید مبرز و مجرب به گونه ای پیش بروید که دانشجویان پزشکی ما از همان سالهای اولیه که وارد این رشته میشوند، برای این امر حساب جدی باز کنند و امور معنوی را در کنار تعلیم و تعلم رسمی و روتین پزشکی مورد توجه خویش قرار دهند.
اگر بتوانید این امر را به عنوان یک کار اساسی و یک پایه مهم تعلیمات پزشکی و درمان و بهداشت نهادینه کنید، جهاد بزرگی را در حکومت مقدس جمهوری اسلامی که حکومت ارزشها است، انجام داده و برکات بسیار زیادی را نصیب نسل های آینده سازید ان شاء الله.
انسان دارای دو حیث جسم و روح است
من مباحثی را که در نظر گرفته بودم در محضر شما عزیزان داشته باشم، به این صورت و به این ترتیب آغاز کرده و عرض میکنم: انسان موجودی است دارای دو حیثیت. حیثیت جسم و حیثیت روح. البته این را با توجه به برداشت ظاهری و ابتدایی عرض میکنم. و الّا همۀ موجودات عالم اینگونه هستند. یعنی: سرتاسر موجودات عالم و همه کلمات وجودی دو حیثیتی هستند، ظاهری دارند و باطنی. ظاهرشان همین است که انسان با حواس آنها را درک کرده و میفهمد، ولی باطن آن ها برای افراد معمولی و متعارف شناخته شده نیست. مگر اینکه افراد افرادی ویژه باشند. مولوی از زبان تک تک موجودات می گوید:
ما سمیعیم و بصیریم و هُشیم، با شما نامحرمان ما خامشیم.
از این نکته مهم و اساسی که صرف نظر کنیم و در انسان متمرکز شویم، می گوییم: انسان در میان بقیه موجودات به این خصوصیت و این امتیاز ممتاز است که دارای دو حیثیت جسم و روح است. در رابطه با حیثیت جسمانیاش قرآن میفرماید: «وَ اللّهُ خَلَقَکمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ» (فاطر: ۱۱) این ناظر به بعد جسمانی انسان است. نسبت به بعد روحانی هم می فرماید: «فَإِذا سَوَّیتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی» (ص:۷۲) این دو حیثیت در انسان مشهود و غیر قابل انکار است، هر چند نسبت به بقیه موجودات نیز همین گونه است ولی حیثیت روح و بعد روحانی در آنها مخفی است و روشن نیست. در هر صورت قرآن در این باره می فرماید: «تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ اْلأَرْضُ وَ مَنْ فیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیءٍ إِلاّ یسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ» (اسراء:۴۴) این صریح آیه قرآن است که می فرماید: هیچ چیزی را نمیتوانید تصور بکنید، مگر آنکه آن چیز تسبیح خدا میکند. هیچ تأویلی در کار نیست، از ذوقیات و استحسان های شاعرانه هم نیست. بلکه صریح آیه قرآن است که تمام موجودات، از درّه تا ذرّه، هم خدا را از هر گونه نقصی منزه میدانند و هم او را بر هر کمالی می ستایند.
اگر ما این حقیقت را در نظام پزشکی و کلاسهای آموزشی خودمان، از همان آغاز جا بیاندازیم و اساتید و همه کسانی که وظیفه تعلیم و تعلم را به عهده دارند، آن را در ذهن دانشجویان مسلمان نهادینه کنند ، خیلی از مشکلات به وجود نمی آیند تا ما بخواهیم آن ها را بر طرف واصلاح کنیم. بلکه از همان آغاز میبینیم افراد نسبت به حقایق معرفت پیدا کرده و همین گونه تربیت شده و بالا میآیند و روز به روز بر معارف آنها افزوده میشود و با این خصوصیت هر کدام، در هر مجموعه ای که قرار بگیرند، مایه خیر و برکت بوده و در هر جایی که گام بگذارند آنجا را نورباران میکنند.
پس نکته نخست این شد که بدانیم انسان موجودی است دارای دو حیثیت جسم و روح، هر چند که تمام موجودات این گونه هستند، ولی این امر در رابطه با انسان تشخص و وضوح بیشتری دارد.
جسم و روح انسان سلامت و بیماری دارد
نکته دوم آن است که بدانیم هر دو حیثیت انسان دارای صحت و مرض است. همانطور که جسم انسان گاهی از اوقات صحیح است و گاهی از اوقات مریض، صحت او به اعتدالش بر میگردد و مرض او به خروج از اعتدال و وقوع در افراط یا تفریط، در مورد روح و بعد روحانی نیز اینگونه است و صحت و مرض وجود دارد.
این روایت را از امام امیر المومنین سلام الله علیه بشنوید که فرمود:
« قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع): إِنَّ لِلْجِسْمِ سِتَّةَ أَحْوَالٍ الصِّحَّةَ وَ الْمَرَضَ وَ الْمَوْتَ وَ الْحَيَاةَ وَ النَّوْمَ وَ الْيَقَظَةَ وَ كَذَلِكَ الرُّوحُ فَحَيَاتُهَا عِلْمُهَا وَ مَوْتُهَا جَهْلُهَا وَ مَرَضُهَا شَكُّهَا وَ صِحَّتُهَا يَقِينُهَا وَ نَوْمُهَا غَفْلَتُهَا وَ يَقَظَتُهَا حِفْظُهَا»
حضرت علی (ع) میفرمایند: جسم آدمى شش حالت دارد: سلامت، مرض، مرگ، حيات، خواب و بيدارى، روح نيز داراى اين شش حالت میباشد: حیات و زندگانیِ روح، علم است مرگ او، جهل، می باشد. مرضِ روح، شك و ترديد است سلامتیِ روح، يقين است. خواب روح، غفلت و بيخبري است بيداري آن حفظ و مراقبت می باشد.
روح حیاتش به علم است. علم هست که مایه حیات روح است. و جهل هم مایه مرگ او است. و مرض او شک است، یک انسان شکاک و مردد که در امور حیران است و به این طرف و آن طرف می زند مریض است. و اگر اهل یقین شد و از شک و تردید به در آمد و به حقایق و معارف یقین پیدا کرد،این انسان انسان صحیحی است.
پس نکته دوم هم این شد که انسان که دارای دو حیث روح و جسم است در هر دو حیث هم دارای صحت است و هم دارای مرض.
روح و جسم در هم اثر گذارند
روح و جسم در بکدیگر اثر دارند
نکته سوم در اینجا آن است که بدانیم هم جسم میتواند در روح تأثیر بگذارد و هم روح در جسم، چه در بعد صحت و چه از حیث مرض؛ روح مریض جسم را هم مریض میکند، همان گوته که روح صحیح جسم را هم از صحت برخوردار میکند. و همچنین جسم اگر صحیح باشد، نوعی آرامش بر روح حاکم ا ست. و اگر چنانچه مریض باشد، نوعی آشفتگی در روح نیز منعکس میشود.
در این باره روایتی را از امام صادق علیه السلام بشنوید. آن حضرت فرمودند: «خَمْسٌ مَنْ لَمْ يَكُنَّ فِيهِ لَمْ يَتَهَنَّأْ بِالْعَيْشِ الصِّحَّةُ وَ الْأَمْنُ وَ الْغِنَى وَ الْقَنَاعَةُ وَ الْأَنِيسُ الْمُوَافِق» پنج چیز است که هر کس از این پنج چیز محروم بوده باشد، اصلاً زندگی برای او گوارا نیست. در راس این امور صحت و سلامت است دوم امنیت است و سوم هم ثروت و بهره مندی از امور مادی است، چهارم قناعت داشتن و پنجم هم انیس موافق و یک همدم و یک دمخور داشتن است. بر اساس این روایت صحت جسم در روح تأثیر میگذارد و روح تحت تاثیر جسم آرامش پیدا میکند و از عیش و زندگی بهره گرفته و لذت میبرد ولی اگر صحت بدن از بین برود و جایش را به مرض بدهد روح آشفته شده و از زندگی و عیش بهره و لذت نمی برد.
از قول رسول الله صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمودند: «یَا عَلِیُّ لَا خَیْرَ فِی الْقَوْلِ إِلَّا مَعَ الْفِعْلِ …..وَ لَا فِی الْحَیَاةِ إِلَّا مَعَ الصِّحَّةِ/ اصلاً در زندگی خیر نیست مگر آن که بدن صحیح باشد » .
ما اگر زنده باشیم و مریض باشیم این زندگی به چه درد میخورد و به چه کار میآید.
روایت یاد شده به گونه غیر مستقیم براین نکته دلالت می کند که جسم انسان در روح او اثر دارد. صحت، مرض،اعتدال وانحرافش در صحت، مرض، اعتدال و انحراف روح اثر دارد.
در باره تأثیر روح در جسم نیز از امام صادق علیه السلام این روایت را بشنوید. «ما ضَعُفَ بَدَنٌ عَمّا قَويَت عَلَيهِ النِّـيَّةُ / بدن از چیزی که نیت در رابطه با آن قوی است ضعف و سستی از خود نشان نمی دهد » . این یعنی تأثُّر جسم از روح، چون نیت کاری است که از روح صادر میشود؛ این نفس ناطق انسانی است که قصد می کند امری را انجام بدهد، یا ترک کند. وقتی که شخص نیت کند و نیتی قوی داشته باشد و مقتدرانه بایستد و آن را بخواهد، کدام بدن است که در برابر این خواسته بتواند مقاومت بکند. نهایت امر در این داستان این است که هر چه روح قویتر باشد، تأثیرش در بدن شدیدتر و هرچه ضعیف تر باشد تاثیرش در بدن ضعیف تر است.
در باره تاثیر نیت و اراده و خواست روح در بدن لازم است عرض کنیم: شما اگر اراده بکنید دست خودتان را بالا ببرید، کجاست که این دست با این خواست مخالفت بکند، اراده کنید آن را بیاورید پایین کی و کجاست که این دست مقاومت کند و پایین نیاید؟ اراده کنید پلکهای چشم خود را روی هم بگذارید، یا آن ها را از هم باز کنید کجاست که پلکها مخلفت کرده و از این درخواست سرباز بزند؟ شما حتی می توانید تنفس خودتان را با اراده خود کم و زیاد کنید، یا ضربان قلب خودتان را تحت کنترل در آورید. شما می توانید با یک تشر زدن به قلب مضطرب خود آن را، آرام کنید.
خدا رحمت کند ابن سینا را، فکر کنم ایشان در شفا میفرماید:آقایان از اینکه می بینند یک مغناطیس، براده آهن را به خودش جذب می کند تعجب میکنند، ولی از این که نفس ناطقۀ خودشان بدنشان را تحت کنترل خود می گیرد و آن را به هر کاری که بخواهد وا می دارد تعجب نمی کنند. من و شما باید از نفس و روح خودمان تعجب کنیم که چطور این نفس و این روح بدنمان را در اختیار خود گرفته و آن را به هر کاری که می خواهد وا می دارد و هر کاری را که اراده می کند، بدن نیز آ ن را انجام می دهد.
اگر در فرمایش بسیار زیبای ابن سینا در شفا تأمل بشود، واقعاً برای ما روشن می شود که روح در بدن موثراست و تصدیق می کنیم بدن اسیر روح است. و اگر روح صحیح، سالم و مقتدر باشد، صحت، سلامت و اقتدار روح در بدن تأثیر میگذارد. و بر این اساس ما می توانیم بسیاری از امراض و درد های بدن را درمان کنیم. و متقابلاً بسیاری از امراض است که منشأ روحانی و روانی دارد و مرض از جانب روح به سوی بدن سرازیر میشود و بدن را مریض می کند.
پس این هم یکی از اصول است که در روایات و نصوص دینی ما بیان شده است و همچنین در حکمت اسلامی و عرفان اسلامی، اثبات شده که روح در جسم، و جسم در روح، از حیث صحت، اعتدال، مرض، افراط، تفریط و انحراف تأثیر دارد.
اصالت روح
اما نکته چهارم این است که بدانیم: گرچه انسان دارای دو حیثت جسم و روح است و هر دوی اینها در یکدیگر تأثیر دارند، اما اصالت از آن روح و نفس ناطقه انسانی است.
یکی از شاعران عرب زبان خیلی شیرین و دلنشین می فرماید:
أقبل على النفس واستكمل فضائلها فأنت بالنفس لا بالجسم إنسان
یعنی:روی بیاور به روح و نفس ناطقه خودت و فضائل آن را کامل کن، که تو با توجه به نفس و روحت انسان هستی، نه جسم و بدنت.
چند سال پیش بود که در خدمت دانشجویان علوم پزشکی سمنان بودیم، دوستان گفتند: دلش را دارید برویم سالن تشریح؟ گفتم: برویم دلش را هم اگر نداشته باشیم ان شاءالله پیدا میکنیم. خلاصه رفتیم و آنجا جسدهایی را دیدیم که آن ها را در مایع مخصوصی فیکس کرده و برای تعلیم و تعلم در اختیار اساتید و دانشجویان رشته پزشکی قرار داده بودند. و افراد هم روی آن جسدها مشغول مطاله و تحقیق هستند. به دوستان عرض کردم: آیا واقعاً انسان یعنی همین رگ و پی و گوشت و پوست و استخوان؟ این ها که انسان نیستند.انسان یعنی روح، یعنی نفس ناطقه، یعنی فکر و اندیشه که کار اساسی روح و نفس ناطقه است.
چقدر مولوی زیبا فرموده:
ای برادر تو همان اندیشه ای / مابقی تو استخوان و ریشه ای
گر گُلست اندیشۀ تو گلشنی / ور بود خاری تو هیمۀ گلخنی
آب هش را میکشد هر بیخ خار / آب هوشت چون رسد سوی ثمار
آب هوشت را خورد آن خس گیاه / آب هوشت کی رسد سوی اله
تو انسانیتت را مدیون نفس و روحت هستی نه این جسم. این جسم را دیگر حیوانات ـ البته با یک تفاوتی ـ نیز دارند. پس اصالت با نفس ناطقه است. و ما باید تمام هم خود و هم دانشجویان را مصروف این کنیم که به این حقیقت ماورایی و ملکوتی و خصوصیات و ویژه گی های آن نزدیک و آشنا شوند، اگر این مسئلۀ اساسی درست بشود، بقیه مسایل هم ان شاءالله درست میشوند. این اساس قضیه است.
راجع به این مسئله من روایتی را از امام صادق علیه السلام خدمتتان تقدیم کنم. آن جناب فرمودند:«اِنَّكَ قَدْ جُعِلْتَ طَبِيبَ نَفْسِكَ وَ بُيِّنَ لَكَ الدّاءُ و عُرِّفْتَ آيَةَ الصِّحَّةِ و دُلِلْتَ عَلَي الدَّواءِ فَانْظُرْ كَيْفَ قِيامُكَ عَلي نَفْسِكَ»
یعنی: به درستی تو را طبیب خودت قرار داده و مرضت را نیز برایت بیان کرده اند و نشانۀ صحت را هم برای تو تعریف کرده، و بر دارو و درمانت دلالت شده ای. پس ببین که تو با این نفس خودت و وظایفی که در باره آن برعهده داری چه میکنی؟ تو باید از این فرصت ها حسن استفاده را کرده و ان شاء الله آن گونه که می بایست عمل کنی.
روایت دیگر را از امام علی علیه السلام بشنوید که خیلی زیبا و دلنشین میفرماید:«وَ قَالَ ع أَلَا وَ إِنَّ مِنَ الْبَلَاءِ الْفَاقَةَ وَ أَشَدُّ مِنَ الْفَاقَةِ مَرَضُ الْبَدَنِ وَ أَشَدُّ مِنْ مَرَضِ الْبَدَنِ مَرَضُ الْقَلْبِ أَلَا وَ إِنَّ [مِنَ النِّعَمِ سَعَةَ الْمَالِ وَ أَفْضَلُ مِنْ سَعَةِ الْمَالِ صِحَّةُ الْبَدَنِ وَ أَفْضَلُ] مِنْ صِحَّةِ الْبَدَنِ تَقْوَى الْقَلْب»
یعنی: آگاه باشید که از جمله بلایای انسانی فقر، تنگدستی و تهیدستی است. بلایی شدیدتر از بلای فقر مرض بدن است. اگر امر دایر باشد، بین اینکه انسان فقیر باشد، یا مریض، یقیناً فقر را انتخاب کند بهتر از مرض است. چون مرض اشد از فقر است. بعد میفرماید: و شدیدتر و بدتر از مرض بدن مرض دل است. این قلب نه این قلب صنوبری است، چون قلب صنوبری جزء بدن است. این که در اینجا میفرماید مرض القلب در برابر مرض بدن یعنی دل که یکی از مراتب روحی انسان است.
انسان درست است دو حیثیت دارد، حیثیت جسم و حیثیت روح، اما روح هم مراتبی دارد یکی از مراحل عمیق و مراتب عمیق روح قلب است. البته درباره تفاوت طبع و نفس و قلب و روح و سر و خفی و اخفی اهل عرفان فرمایشات بسیار متینی دارند که فعلاً از بیان آنها خودداری میکنم.
امام امیر المومنین علیه السلام در ادامه باز دو مرتبه آگاهی و هشدار میدهد و می فرماید:از نعمتهای خدا نسبت به ما، سعه مال است. انسان دستش باز باشد، از مکنت و ثروت بهره داشته باشد، این نعمت است. و با فضیلتر از سعه مال، صحت بدن است، انسان از بدن صحیح برخوردار باشد، افضل است. اگر امر دایر باشد بین اینکه انسان از سعه مال برخوردار باشد یا صحت بدن، یقیناً صحت بدن از سعه مال اولی است. و برتر از صحت بدن تقوای قلوب است.
پس هر چند که صحت و مرض جسم در روح و روح در جسم اثر دارد، اما اصالت از آن نفس است. اصالت از آن روح است.
سفارش استفاده از برخی منابع روایی در برنامه آموزش پزشکی و فواید آن
بنا بر آن چه گفته آمد، ما اگر اصالت را برای نفس ناطقه انسانی و برای مسائل معنوی قائل باشیم که ان شاء الله قایل هستیم، بسیار به جا و بلکه ضروری است که ما دانشجویان عزیز را ـ که به منزله فرزندان ما هستند ـ از همان آغاز با این تعالیم و این فرمایشات آشنا کنیم. و در این راستا لازم است آنان را با آنچه از ائمه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین در رابطه با پزشکی، طب و بهداشت نقل شده است، نیز آشنا کنیم. در میان کتابهایی که حاوی این تعالیم است سه کتاب شاخص وجود دارد؛ یکی کتاب «طب الائمه» است، و دیگری کتاب «طب النبی» و سوم هم کتاب «طب الرضا» است. خوب است ما در کنار دیگر کتابهایی که در رشته پزشکی مورد مراجعه قرار می گیرد،این سه کتاب را نیز به دانشجویان معرفی کرده و آنها را به این گونه کتاب ها هم ارجاع دهیم.
در آشنایی با تعالیم این گونه کتابها دست کم سه خاصیت و امتیاز وجود دارد که هم برای خود دانشجویان مفید فایده است و هم برای بیماران و کسانی که دانشجویان پزشکی در نهایت برای آن ها خدمت رسانی می کنند.
خاصیت و امتیاز نخست آن است که حشر و نشر با تعالیم این گونه کتاب ها نگرش و ارزیابی دانشجو و بیمار را نسبت به سبب پیدایش امراض و بیماریها تصحیح و اصلاح میکند.
به عنوان نمونه توجه عزیزان را به روایات ذیل جلب می کنم.
۱-از امام کاظم علیه السلام روایت شده که فرمودند:
«كُلَّما أَحْدَثَ الناسُ مِنَ الذُّنُوبِ مالَمْ یكُونُوا یعْمَلُونَ أَحْدَثَ اللّهُ لَهُمْ مِنَ الْبَلاء ما لَمْ یكُونُوا یعرفون/هر گاه مردم گناهی جدید را باب کنند، که تاکنون از آن اطلاع نداشتند، خداوند تبارک و تعالی برای آنها یک بلای جدیدی احداث میکند که تاکنون آن را نمیشناختند».
یک تحلیل عامیانه و عرفی از این روایت این است که بگوییم:خدای تبارک و تعالی وقتی ببیند انسانها گناه میکنند به عنوان جریمه یا عنوان تلافی یک بلای جدیدی را بر آن ها مسلط میکند . آیا واقع امر این گونه است؟ قطعاً نه، بلکه تحلیل معقول و صحیح از این روایت آن است که بگوییم: نظام عالم نظامی است علّی و معلولی، دقیق، متقن و درست، مثل قطعات پازل، که باید هر کدام از آنها سر جای خودش قرار بگیرد تا با قطعاتی منظم، نقشه ای زیبا و طرحی درست ظاهر بشود. و اگر هر کدام از قطعات پازل جابجا بشود، به اندازه جابجایی قطعات، آن نقشه و آن طرح آسیب دیده و زشت و ناموزون میشود.
به دیگر عبارت، حق تبارک و تعالی نظام عالم تشریع را بر اساس نظام عالم تکوین مقرر فرموده است، لذا اگر من یا شما هر کدام از احکام شرع را جابجا کنیم، به همان اندازه ای که جابجا می کنیم، در زندگی انسانها، نقص، بلا، مصیبت، مرض و آفتی به وجود میآید.
۲-امام سجاد سلام الله علیه بدرگاه الهی عرضه می دارد: «اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ عَلَى مَا لَمْ أَزَلْ أَتَصَرَّفُ فِيهِ مِنْ سَلَامَةِ بَدَنِي، وَ لَكَ الْحَمْدُ عَلَى مَا أَحْدَثْتَ بِي مِنْ عِلَّةٍ فِي جَسَدِي» خدایا تو را سپاس بر اینکه من بدن سالمی دارم، بعد به درگاه الهی عرضه میدارد: و تو را نیز سپاس بر آنچه که در بدن و جسد من مرض به وجود آوردی. هم راجع سلامت بدن میگوید اللهم لک الحمد هم نسبت به مرض و آسیبی که در جسم او به وجود میآید. در این جا ممکن است انسان دچار دوگانگی بشود که چرا بر هر دو، هم صحّت و سلامت و هم علّت و مرض، لذا در بعد عرضه میدارد: «فَمَا أَدْرِي، يَا إِلَهِي، أَيُّ الْحَالَيْنِ أَحَقُّ بِالشُّكْرِ لَكَ، وَ أَيُّ الْوَقْتَيْنِ أَوْلَى بِالْحَمْدِ لَكَ» نمیدانم کدامیک از این دو حالت احق و سزاوارتر است به شکر و سپاس و کدامیک از این دو وقت سزاوارتر است به حمد؛ آیا وقت صحه یا وقت علت و مرض؟ نسبت به صحت ـ که مشکلی ندارد و راحت است ـ میفرماید: «أَ وَقْتُ الصِّحَّةِ الَّتِي هَنَّأْتَنِي فِيهَا طَيِّبَاتِ رِزْقِكَ وَ نَشَّطْتَنِي بِهَا لِابْتِغَاءِ مَرْضَاتِكَ وَ فَضْلِكَ، وَ قَوَّيْتَنِي مَعَهَا عَلَى مَا وَفَّقْتَنِي لَهُ مِنْ طَاعَتِكَ» آیا وقت صحت را شکر بگذارم آن وقتی که با این صحت طیبات رزق تو برای من گوارا میشود، من در صورتی که صحیح بوده باشم، می توانم از طیبات رزق تو بهره مند شده، و نشاط پیدا کنم و به دنبال رضایت تو و فضل تو بروم. و توفیق پیدا کنم طاعت تو را به جا آورم.
اما نسبت به علت و مرض ـ که بر حسب ظاهر مواجه با اشکال است ـ میگوید «أَمْ وَقْتُ الْعِلَّةِ الَّتِي مَحَّصْتَنِي بِهَا، وَ النِّعَمِ الَّتِي أَتْحَفْتَنِي بِهَا، تَخْفِيفاً لِمَا ثَقُلَ بِهِ عَلَيَّ ظَهْرِي مِنَ الْخَطِيئَاتِ، وَ تَطْهِيراً لِمَا انْغَمَسْتُ فِيهِ مِنَ السَّيِّئَاتِ» آیا وقت مرض را شکر بگذارم آن مرضی که به من دادی تا من را پاک کرده و بار من را سبک کنی و خطایایی را که انجام داده ام، برطرف کنی و من را از سیئات خودم پاک کنی.
از این جا است که معلوم میشود مرض و درد به خاطر سیئه و گناه گریبانگیر انسان می شود ، و نیز معلوم می شود در جایی از نظام هستی توسط انسان معصیت کار اختلالی پیدا شده، و قطعات پازل هستی جابجا شده است که این مرض و این درد سر برآورده و به وجودآمده است؛ و همچنین روشن می شود که، خداوند ارحم الراحمین این درد و مرض را کفارۀ گناهان و مایه تطهیر انسان قرار میدهد ان شاء الله.
۳ – امام امیر المومنین علیه السلام موقعی که به عیادت سلمان رفته بود فرمودند: «ُ مَا مِنْ أَحَدٍ مِنْ شِيعَتِنَا يُصِيبُهُ وَجَعٌ إِلَّا بِذَنْبٍ قَدْ سَبَقَ مِنْهُ وَ ذَلِكَ الْوَجَعُ تَطْهِيرٌ لَهُ قَالَ سَلْمَانُ فَلَيْسَ لَنَا فِي شَيْءٍ مِنْ ذَلِكَ أَجْرٌ خَلَا التَّطْهِيرِ قَالَ عَلِيٌّ ع يَا سَلْمَانُ لَكُمُ الْأَجْرُ بِالصَّبْرِ عَلَيْهِ وَ التَّضَرُّعُ إِلَى اللَّهِ وَ الدُّعَاءُ لَهُ بِهِمَا تُكْتَبُ لَكُمُ الْحَسَنَاتُ وَ تُرْفَعُ لَكُمُ الدَّرَجَات / به هیچ یک از شیعیان ما دردی اصابت نمی کند مگر آن که آن درد به خاطر گناهی است که آن را پیشتر انجام داده است و آن درد نیز مایۀ تطهیر او از آن گناه است. سلمان به آن جناب عرض کرد: پس ما را در این درد و رنج ها جز تطهیر و پاک شدن اجری نیست؟ حضرت فرمودند: ای سلمان! شما با صبر و تضرّعی که در این درد و رنج ها انجام می دهید مستحق اجر و پاداش شده و درجات شما بالا می رود».
خاصیت و امتیاز دوم آن است که با توجّه به تعالیم طبّی و بهداشتی ائمّه علیهم السلام تحمّل درد و رنج ها در دوران مرض، برای شخص بیمار سهل و آسان می شود.
در این باره توجّه به این روایات مفید است.
1- « قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص حُمَّى لَيْلَةٍ كَفَّارَةُ سَنَةٍ / رسول الله صلّی الله علیه وآله فرمودند: تب یک شب کفّارۀ یک سال است» .
2- «جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ: سَهَرُ لَيْلَةٍ فِي الْعِلَّةِ الَّتِي تُصِيبُ الْمُؤْمِنَ عِبَادَةُ سَنَةٍ/ امام صادق علیه السلام فرمودند: بیدار خوابی یک شب که مومن آن را بخاطر بیماری و مرضی که به او اصابت کرده تحمّل می کند به منزلۀ عبادت یک سال است ».
3- «عَنِ الْكَاظِمِ ع قَالَ: إِنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا مَرِضَ أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى أَصْحَابِ الشِّمَالِ لَا تَكْتُبُوا عَلَى عَبْدِي مَا دَامَ فِي حَبْسِي وَ وَثَاقِي وَ أَوْحَى إِلَى أَصْحَابِ الْيَمِينِ أَنِ اكْتُبُوا لِعَبْدِي مَا كُنْتُمْ تَكْتُبُونَهُ لَهُ فِي صِحَّتِهِ مِنَ الْحَسَنَاتِ / امام کاظم علیه السلام فرمودند: هنگامی که مومن مریض می شود خداوند عزّوجلّ به فرشتگان سمت چپ وحی می کند: تا وقتی که بندۀ من گرفتار این حالت است چیزی را علیه او ننویسید؛ و همچنین به فرشتگان سمت راست وحی می کند: حسناتی را که در حالت صحّت برای بندۀ من می نوشتید اکنون که گرفتار مرض است و نمی تواند انجام دهد نیز بنویسید».
خاصیت و امتیاز سوم هم این است که ائمّه علیهم السلام در برخی روایات راه مداوا و معالجۀ برخی از امراض را بیان کرده اند. و این بیان ها می تواند برای ما و دانشجویان ما مفید و راه گشا باشد. البته درمانهایی که در روایات ذکر شده دو گونه است. گاهی معنوی صِرف است،مثل دعاها و اورادی که ائمه معصومین علیهم السلام آن ها را برای نجات یافتن از امراض به گرفتاران و مریضان یاد داده اند؛ و گاهی هم معنوی صِرف نیست، بلکه آن بزرگواران رسماً طبابت کرده و برای بازیافت سلامت و صحت بیماران، ادویه و داروهایی را به افراد مریض و گرفتار معرفی میکنند.
در پایان از همه عزیزانی که حوصله کردند و عرایض حقیر را شنیدند تشکر نموده و از بابت تصدیعی که کردم عذر خواهی میکنم. و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته