نشست علمی «جایگاه اعیان ثابته در علم خدا» پنجشنبه ۱۴ اسفند ۹۳ در سالن اجتماعات مجمع عالی حکمت اسلامی قم برگزار گردید. در این نشست علمی، کارشناسان محترم استاد رمضانی و استاد معلمی به ارائه بحث پرداختند. دبیر این نشست علمی را حجت الاسلام والمسلمین امینی نژاد برعهده داشتند.
استاد امینی نژاد: بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین وصلّی الله علی محمّد وآله الطاهرین.
ایام شهادت حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا سلام الله علیها را خدمت همۀ عزیزان تسلیت عرض میکنم. در محضر اساتید بزرگوار، آقای رمضانی و معلمی هستیم. ابتدا دربارۀ جایگاه اعیان ثابته در علم الهی، مقدمهای را عرض میکنم. بحث علم در واجب الوجود، اهمیت بسیار بالایی دارد. به تعبیر برخی از بزرگان تفاوتی بین الهیون و مادیون در قبول یا نفی واجب الوجود نیست. همه، موجودات ازلی را میپذیرند و بحث در اثبات جنبۀ فاعلیت علمی و ارادی بودن یا نبودن است. طبیعیون هم قائل به نوعی ضرورت ازلی برای موجودات مادی هستند؛ منتها آنها را فاعل علمی و ارادی نمیدانند.
درمورد الهیون آنچه خیلی اهمیت دارد این است که معتقدند واجب الوجود، فاعلیت علمی و ارادی دارد و بحث علم ارادی خیلی مهم است و فاصل میان نگاه الهی و مادی است؛ لذا همه اندیشمندان اسلامی اعم از متکلمان، عرفا و فلاسفه در این بحث اتفاق نظر دارند که باری تعالی قبل از ایجاد مخلوقات، علم به آنها دارد؛ هم علم به خود و هم علم به ماسوی الله و کثرات دارد. در اینکه این علم، علم اجمالی است یا تفصیلی، اختلافاتی شکل گرفته است. اصل علم اجمالی باری تعالی به ماسوی الله قبل از ایجاد برای همگان مسلم است. این بحث بهگونهای است که وقتی صدرالمتألهین رضوان الله تعالی علیه در اسفار دربارۀ نظرات شیخ اشراق (عبارتی از شیخ اشراق میرساند که حضرت حق پیش از ایجاد علم ندارد؛ بلکه علمش در حین ایجاد و با ایجاد است و علم حضوری به همۀ اشیاء دارد.) چنین بحثی را به شیخ اشراق منتسب میکند که ایشان مطلق علم؛ اعم از تفصیلی و اجمالی را قبل از خلقت برمیدارد. در ذیلش حاجی سبزواری خیلی صریح به صدرالمتألهین اشکال میگیرد که وجود علم اجمالی برای باری تعالی قبل از ایجاد، مسلم عند الکل است و اختلاف دربارۀ علم تفصیلی خداوند قبل از ایجاد است؛ یعنی باری تعالی قبل از مرحلۀ ایجاد به نحو مفصل به همۀ اشیائی که پس از این قرار است ایجاد شود، علم داشته باشد.
دیدگاههای مختلف دربارۀ علم تفصیلی خداوند قبل از ایجاد
بحث علم تفصیلی باری تعالی قبل از ایجاد و کیفیت آن، محور دیدگاههای مختلف دربارۀ علم الهی در نگاه الهیون است. یکی، دیدگاه حکمای مشاء است که اینها قائل به علم ارتسامی برای پروردگار هستند با توضیحاتی که در ضمنش است. اینکه آیا بحث علم ارتسامی که حکمای مشاء مطرح کردند، دیدگاه مستقلی است یا میتوان آن را به دیدگاه عرفا برگرداند، نیاز به بحث و گفتگو دارد؛ ولی در هر صورت فرمایشی است که صدرالمتألهین ذیل عنوان علم اجمالی در عین کشف تفصیلی ارائه کرده است. دیدگاه دیگر در تبیین علم تفصیلی پیش از ایجاد همین نظریه علم اجمالی در عین کشف تفصیلی است که صدرا ذکر کرده است. دیدگاه دیگر دربارۀ علم تفصیلی حق تعالی قبل از ایجاد، دیدگاه عرفا است که با عنوان اعیان ثابته مطرح شده است و بحث ما اینک در همین باره است.
بحث اعیان ثابته به لحاظ واژگان متخذ از چیست؟ از چه تاریخی ایجاد شده است؟ و مثلاً به نحو رسمی وقتی ما از محیی الدین ابن عربی بحث اعیان ثابته را میبینیم آیا سابقهای برای این نظریه در میان گفتگوهای علمی دیگر وجود دارد یا ندارد؟ خود این لفظ محتوایش چیست؟ برگرفته از چه نگاههایی است؟ طرح خودش به چه شکل است؟ اینها بحثهایی است که نیاز به بحث و گفتگو دارد. سؤال اول از اساتید معظم این است که در ضمن تقریری از نظریه اعیان ثابته، جایگاه هستیشناختی اعیان ثابته مشخص شود و دقیقاً به این سؤال پاسخ داده شود که آیا اعیان ثابته در نفس مقام ذات مطرح هستند یا مطابق اصطلاحاتی که عرفا دارند، در احدیت یا واحدیت یا خارج از صقع هستند؟ آیا عرفا در این بحث اختلافاتی دارند یا ندارند؟ نگاه صدرالمتألهین در این بحث چیست؟ یعنی صدرالمتألهین وقتی در آثارش به دیدگاه عرفا و اعیان ثابته میپردازد، آیا اعیان ثابته را در مقام ذات مطرح کرده یا در حضرت واحدیت؟
تعریف اعیان ثابته
استاد رمضانی: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید انبیاء والمرسلین حبیب اله العالمین ابی القاسم المصطفی محمد صلی الله علیه وآله وعلی آله الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین الهداة المهدیین.
شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) را خدمت شما عزیزانِ حاضر تسلیت عرض میکنم و همچنین از حضورتان در این محضر، تشکر میکنم. همانطورکه حضرت استاد امینینژاد فرمودند بحث علم واجب تعالی از مباحث بسیار مهم عرفانی و فلسفی است. اختصاص تقریباً نصف جلد شش اسفار به بحث از علم واجب تعالی و بیان اقوال و نظریات عرفا، متکلمان و فلاسفه، کاشف از اهمیت و غموض این بحث است. به هر حال در ابتدا لازم است عرض کنیم: اعیان، جمع عین و ثابته، وصف برای اعیان است و اشیاء اگر در متن خارج ثبوت خارجی داشته باشند به آنها، اعیان خارجیة گفته میشود؛ اما وقتی که در حضرت علمیه و مقام علم، ثبوت علمی پیدا کنند از آنها به اعیان ثابته تعبیر میشود. اعیان هستند به دلیل اینکه هر کدام از اینها برای خودشان عین و ذاتی هستند. ثابته گفته میشوند به اعتبار اینکه در حضرت علمیه ثبوت علمی دارند. پس اعیان ثابته به معنای وجودات علمی اشیاء در حضرت علمیه است.
دیدگاه عرفا دربارۀ جایگاه هستی شناختی اعیان ثابته
اکنون اگر بخواهم از منظر عرفا جایگاه اعیان ثابته را در نظام هستی عرض کنم در آغاز لازم است بگویم: گاهی، اعیان ثابته را من حیث هی هی و با صرف نظر از ثبوت و وجود؛ حتی وجود علمی در نظر میگیریم و گاهی آنها را من حیث هی موجوده بوجود علمی تصور می کنیم. اگر آنها را من حیث هی هی در نظر بگیریم باید بگوییم: آنها در غیب ذات مستجّن و پوشیده اند «و ما شمّت رائحة الوجود و لن تشمّ» مانند اعتباری که در فضای فلسفه برای ماهیت تصور میکنیم و می گوئیم: «الماهیة من حیث هی هی لیست إلّا هی لا موجودة و لا معدومة»؛ در اینجا هم می گوئیم: «الاعیان من حیث هی هی لیست إلّا هی» یعنی اعیان از آن جهت که اعیان است هیچ ظهور و نمودی برای آنها نمیتوان در نظر گرفت و اگر بخواهیم از آنها تعبیری بیاوریم، همانطورکه عرض کردیم باید بگوئیم: «مستجنة فی غیب الذات»؛ اما از این جهت که آنها «من حیث هی موجودة بوجود علمی»، باید بگوئیم: آنها در صقع ذات، در حضرت علمیه، در مرتبه واحدیت و در تعیّن ثانی قرار دارند؛ یعنی در حضرت احدیّت و در غیب ذات حرفی از اعیان ثابته نیست تنها جایی که میتوان برای آن در نظر گرفت و از آن دفاع کرد حضرت علمیّه است که از آن به مرتبه واحدیت یا تعین ثانی و یا تعابیری دیگری که ممکن است وجود داشته باشد، تعبیر می شود. ما فعلاً در مقام تعریف و بیان مرادیم، اثباتِ اعیان ثابته و اشکالات آن و جواب از آن اشکالات، در مراحل بعدی بحث دنبال می شود. بنابراین مجلّ تقرّر اعیان ثابته از آن جهت که به وجود علمی موجودند، حضرت علمیه است نه حضرت احدیت و نه هویت غیبیّه، مانند این که شما اگر بر ذات و هویت غیبیۀ خودتان تمرکز کنید خواهید دید در آنجا هیچ کثرت و تعینی نیست؛ اما وقتی در صقع ذات و حضرت علمیۀ خودتان، تصورات ذهنی خودتان را سامان می دهید، میبینید که آنها در برابر شما رژه میروند، تکثر معنا پیدا می کند و بعضی از آنها از بعضی دیگر امتیاز می یابند اینها در مرتبه ذات شما به این نحوه ظهور و حضور یافته و مشاهده میشوند. این، یک مثال بود اکنون شما این مثال را بالا ببرید و بر صقع ذات حق تعالی و مرتبۀ واحدیت و حضرت علمیه تطبیق دهید. در هویت غیبیه که «لا اسم و لا رسم له» هیچ خبری از کثرت نیست، در مرتبه احدیت هم که حقیقتی یک پارچه است و تعین پیدا کرده و اصطلاح تعین اول را به خودش اختصاص داده خبری از آنها نیست چون همۀ کثرات در تعین اول مستهلک اند؛ اما در مرحله تعین ثانی یا مرتبه واحدیت است که میتوانیم تکثر را تعقل و تصور کنیم. و در همین جا است که اعیان ثابته، تکثر اسماء و صفات و ظلال و سایه های اسماء و صفات مطرح است.
این گونه تحلیل، ممکن است سوء برداشتی را به دنبال داشته باشد، لذا این تحلیل را با این تذکر خدمتتان عرض میکنم که همۀ آنچه را که عرض کردیم به لحاظ حال عارف است، نه به لحاظ حال معروف؛ یعنی ما نمیخواهیم در این جا یک خدای سه طبقه درست کنیم و کثرت اعتبارات هویتی غیبیه و مرتبۀ احدیت و مرتبۀ واحدیت را مثل طبقات یک ساختمان سه طبقه فرض کنیم نه این اعتبارات را که میگویم به لحاظ حال معروف نیست بلکه به لحاظ حال عارف است و البته به این صورت هم نیست که فقط صرف اعتبارات و تصوراتی است که ما میکنیم و فارغ از این اعتبارات و تصورات، هیچ خبری نباشد. بلکه به صورت امر بین الامرینی است که در بحث جبر و تفویض مطرح است. یعنی همان گونه که در بحث جبر و تفویض می گوئیم لاجبر و لا تفویض بل امر بین الامرین، در اینجا هم باید بگوئیم: فقط اینطور نیست که به لحاظ حال عارف باشد و هیچ ارتباطی به معروف نداشته باشد یا فقط به لحاظ حال معروف باشد و هیچ ارتباطی به عارف نداشته باشد؛ بلکه امر بین الامرین است. غموض قضیه هم در همین نکته نهفته است. مثلاً وقتی امری را از دور مشاهده میکنید، میگویید: شیٌ. وقتی نزدیک میشود، میگویید: جنبنده است؛ پس حساس متحرک بالاراده است. بعد کمکم نزدیکتر میشود، میگویید: معمم است. نزدیک و نزدیکتر میشود، میگویید: سید است، شیخ نیست یا شیخ است، سید نیست. بعد میگویید: این آقا فقیه یا فیلسوف است، یا می گوئید: این آقا فیلسوف مشائی یا صدرائی است. این سلسله معارفی است که در شما نسبت به آن شیء به وجود میآید آیا این سلسله معارف که در شما نسبت به آن شیء بوجود می آید در متن آن شیء هم همان گونه است؟ نه، این شما هستید که با آن شیء، آشنا و آشناتر و آشناتر میشوید، و البته این گونه هم نیست که آن سلسله معارف بی ارتباط به آن شیء باشد بلکه به صورت امرٌ بین الامرین است، حال که بیان تمثیلی روشن شد گوئیم: ما هم در مقایسه با حق تعالی نسبت به غیب ذات و هویت غیبی، حرفی برای گفتن نداریم، لذا می گوئیم: «لا اسم له ولا رسم له» یا به زبان شعر می گوئیم:
زین بعد دگر سیر به سر حد سیاهیست
که برخی از عارفان فرمودند این سخن ناظر به همین مرتبه از ذات است که ما نمیتوانیم چیزی دربارۀ آن بگوییم. از اینکه استعفا دادیم و گفتیم: در این زمینه حرفی برای گفتن نداریم، میگوییم: این امر احد و یک حقیقت یکپارچه است و در آن به هیچ وجه کثرت راه ندارد. این یک شناختی است که ما بعد از آنکه گفتیم: «لا اسم له و لا رسم له»، لذا پیدا میکنیم بعد از اینکه فهمیدیم او یکپارچه است، میتوانیم از ، اصطلاح احدیت را استفاده کنیم و بگوییم: او احد است. بعد از این مرحله است که با کمالات اسمائی او یعنی: علم، قدرت، حیات و کذا و کذا آشنا می شویم. این مرتبه را مرتبه واحدیت یا تعین ثانی میگوییم. بعد اگر تنزلات اینها را در نظر بگیریم، اعیان ثابته و وجود علمی اشیاء رخ مینماید؛ یعنی: همان ظهور علمی اشیاء در موطن ذات و در مرتبه واحدیت. اگر در فضای حکمت صدرائی بحث از کشف تفصیلی در عین علم اجمالی مطرح است و پیش از آن در عرفان نظری مطرح بوده است، کشف تفصیلیاش به مرتبه واحدیت و حضرت علمیه و کشف اجمالیاش به مرحله احدیت برمیگردد.
استاد امینی نژاد: از حضرت استاد رمضانی تشکر میکنم. برای اینکه این بحث توسط حضرت استاد رمضانی تکمیل شود دو سؤال کوچک عرض میکنم و بعد در خدمت استاد معلمی هستیم. سؤال اول این است که آیا در بحث اعیان ثابته یعنی علم تفصیلی حق تعالی به ماسوی در حوزه همان معروف باید تنزلی قائل شویم یا تنزلی قائل نمیشویم؟ این علم تفصیلی پروردگار یعنی همان نظریه اعیان ثابته دقیقاً در غیب هویت است و فقط به لحاظ عارف بر می گردد یا در همان موطن ذات باید قائل به تنزلی شویم و اگرچه بحث خلقت هم مطرح نیست؛ اما تنزلی هست؟ سؤال دوم این است که آیا صدرالمتألهین در آثار خودش مثل اسفار جلد شش، تصویر خاصی از دیدگاه عرفا دارد یا همان بحثی را که عرفا مطرح میکنند، میگوید؟
دیدگاه صدرالمتألهین دربارۀ علم الهی و اعیان ثابته
استاد رمضانی: قطعاً تنزلی هست و نمیتوان آن را منکر شد. البته نه به نحو کثرت عینی خارجی بلکه مثل تصوراتی که ما در ذهن داریم و آنها را در درون خود و صقع ذات خود مشاهده می کنیم، البته در عین حال باید گفت:
ای برون از وهم و قال و قیل من
خــاک بـر فـرق من و تمثیل من
پس تنزل باید باشد؛ لکن من آن سخن را فقط به این دلیل عرض کردم که اگر در ابتدا به ذهن میآید که ما داریم یک خدای سه طبقه درست می کنیم جوابش از پیش معلوم باشد که آن طور نیست. «امر بین الامرین» را هم به همین خاطر عرض کردم. اما آنچه را که در مورد آخوند ملاصدرا فرمودید، آخوند ملاصدرا، هم در بحث هستیشناسی و وحدت شخصی وجود و کثرات خلقیه دو گونه حرف دارد و هم در علم باری تعالی و اعیان ثابته و جایگاه آنها، بیان اصلیاش همان بیان عرفاست؛ اما ممکن است در آغاز و در وسط، بیانش طوری باشد که با بیان عرفا فرق کند؛ مثل همان بحث وحدت و کثرت در وجود که نظرِ نهایی ایشان، وحدت شخصیه وجود است؛ اما در وسط راه و نیز در آغاز حرف ایشان طوری دیگر است. چون روش جناب صدرا این گونه است که در آغاز با قوم مماشات میکند، و بعد کمکم از آنها فاصله میگیرد و در نهایت حرف نهایی خودش را مطرح میکند که همان حرف عرفا است. ایشان خیلی سعی میکند که بین نظریه ثابتات ازلیۀ معتزله و اعیان ثابته عرفانی و صور مرتسمۀ مشاء تصالح ایجاد کند و بگوید که همه علی رغم تفاوت تعابیر و اصطلاحات یک چیز را میگویند و صور مرتسمه مشّائی و ثابتات ازلیۀ معتزله را به اعیان ثابته عرفانی برمیگرداند.
استاد امینی نژاد: حضرت استاد رمضانی، تعریفی از اعیان ثابته ارائه فرمود. خلاصه بیان ایشان این است که همۀ اشیائی که ما در ماسوی داریم یک بار وجود عینی خارجی دارند و یک بار هم وجود علمی برای حضرت حق هستند؛ یعنی علم خداوند به همۀ اشیاء قبل از ایجاد. نمودی که اشیاء به لحاظ حضرت علمی پروردگار دارند را اعیان ثابته می گوییم. اعیان؛ یعنی موجودات. موجودات یعنی انسان، چوب، سنگ و همۀ چیزهایی که ما در نظر میگیریم، یک بار به لحاظ وجود خلقیشان متحققاند و یک بار هم پیش از خلقت در علم خداوند حاضرند و خداوند عالم به اینها است. این فضای علمی که برای خداوند مطرح است، این اشیاء در علم پروردگار، اعیان ثابته نامیده میشوند با همان توضیحاتی که استاد رمضانی ارائه فرمود. سؤال ما از استاد معلمی این است که اگر در ارتباط با تبیین اعیان ثابته ملاحظهای دارند بفرمایند. افزون بر این، جایگاه اعیان ثابته در حضرت ذات پروردگار یا احدیت و واحدیت به چه شکل است، آیا صدرالمتألهین دراینباره نگاه خاصی دارد؟
پذیرش اصل علم تفصیلی نزد اندیشمندان اسلامی و اختلاف در تبیین آن
استاد معلمی: بسم الله الرحمن الرحیم وبه نستعین إنه خیر ناصر ومعین وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین.
با عرض تسلیت به مناسبت شهادت صدیقه کبری فاطمه زهرا سلام الله علیها و تشکر از حضور همه عزیزان و دو استاد محترم و بزرگوار جناب آقای رمضانی و امینی نژاد. همانطور که آقای امینی نژاد و رمضانی فرمودند بحث علم، بحث مهمی است و بنده علاوه بر آن عرض میکنم که حتی همۀ اندیشمندان مسلمان، علم تفصیلی حق را در مرتبه ذات به ماسوی، به اعتبار آیات و روایات قبول داشتند. اگرچه در تبیین عقلی گاهی فقط اجمالی در مقام ذات یا تفصیلی در مقام فعل را میتوانستند تبیین کنند؛ ولی به لحاظ آیات و روایات، علم تفصیلی مورد توافق همه (عرفا، فلاسفه و متکلمان) بود. دربارۀ اصل علم به ذات، علم خدا به خلق تفصیلاً و علم در مرتبه ذات تفصیلاً، به لحاظ آیات و روایات بنده معتقدم که مخالفی نداشته؛ مگر وقتی که میخواستند تبیین عقلی ارائه دهند البته گاهی تبیین در مرتبه ذات درست نشد و یا اجمالی تبیین و یا بعد از فعل تبیین میشد.
ارائه مدل درصورت پذیرش وحدت شخصی وجود و یا کثرت وجود
نکتۀ دیگر اینکه بنده خیلی این را عرض کردم که کسی که وحدت شخصی وجود را قبول ندارد، یا دلایلش را تمام نمیداند یا لوازمی محال برایش قائل است؛ به گونه ای حرکت می کند و اگر کسی وحدت شخصی وجود را قبول کرد و کثرت را هم انکار نکرد و بلکه خواست در ظلّ وحدت شخصی، کثرت را تبیین کند باید مدلی بدهد؛ حتی اگر هم دلیلی بر مدلش نداشته باشد. اگر مدلش توانست بین کثرت و وحدت جمع کند، حداقل تا وقتی که مدل بهتری ارائه نشده قابل قبول است. تلاش عرفا این بوده است، اینکه چه مقدار موفقاند بحث دیگری است. لذا برخی مواقع گفتهاند که عرفا در این بخش بافتهاند. باید اگر تو حرف بهتر میزنی بستان بزن! گاهی کثرت را منکر میشود که به قول ملاصدرا جهلۀ صوفیه هستند و برخی مثل فلاسفه، وحدت شخصی وجود را قبول ندارند که باید مدل دیگری ارائه بدهند. اما با قبول وحدت شخصی و کثرت، تفسیری که میخواهیم از کثرت ارائه دهیم این مدل دیگری است.
اعتقاد عرفا به کمالات ذات به نحو اندماج و بی تعین
نکتۀ سوم اینکه، همانطورکه آقای رمضانی فرمود، اعیان ثابته در تعین ثانی است و عرفا فرموده اند در مرتبه ذات هم: «لا اسم و لا رسم ». منتها یک سؤال اینجا مطرح است که آیا واقعاً عرفا معتقدند که ذات غیب الغیوب، علم، قدرت و حیات ندارد و فقط وجود محض است یا در همان مرتبه هم همۀ کمالات ذات را به نحو اندماج و بیتعین معتقدند؟ بنده معتقدم که دومی درست است یعنی به همۀ کمالات به نحو اندماج و بیتعین معتقدند؛ یعنی به همۀ کمالات ذات؛ مثل علم، قدرت و حیات با همۀ شئونش معتقدند؛ منتها بدون تعین. عبارتی از جامی پیدا کردم و خدمت بعضی از اساتید عرفان هم که مطرح کردیم قبول داشتند؛ منتها میگویند که اینجا تعین نیست؛ یعنی علم و قدرت، تعیّن نیست و تعیّن بودنش منفی است؛ وگرنه اصل کمال به نحو اندماج وجود دارد.
نکتۀ بعد اینکه شما که علم تفصیلی را در مرتبه اعیان ثابته میدانید آیا در مرتبۀ ذات قائل هستید که خداوند علم تفصیلی به ماسوی ندارد؟ این همان دیدگاه مشائیان است و یکی از اشکالات اساسی به صور مرتسمه مشائیان این است که در مرتبۀ ذات، تفصیل نیست. شما علم را در تنزل بعدی (در تعین دوم) بردهاید؛ یعنی خداوند فقط در مرتبه ذات، به خودش علم دارد و به نحو اندماج هم علم دارد. به نظرم در اینجا در دفاع از فرمایشات عرفا، اینطور بگوییم که آن علم تنزلی و تعینی وجود ندارد؛ وگرنه علم اندماجی به خود ذات و اسماء و صفات و کل ماسوی طبیعتاً باید باشد؛ وگرنه نقیصۀ خیلی جدی در مرتبۀ ذات پیدا میشود. اگر جناب آقای رمضانی و امینینژاد توضیحی دارند من استفاده میکنم.
نفس الامر در دیدگاه عارف
نکتۀ بعدی دربارۀ عارف و معروفی است که آقای رمضانی فرمود که مطلب دقیقی است. گاهی در تعابیر عرفا طوری میگویند عارف، که گویا نفس الامر برداشته میشود. آقای رمضانی این نکته را توجه داشتند که ما نمیگوییم که نفس الامر از نظر عارف بهطورکامل کنار برود و چیزهایی بشود که ما در ذهنمان تصور کردهایم و ربطی هم به واقع ندارد. برای تقریب به ذهن، نفس الامر را سه طبقه میکنیم و اشکالی هم ایجاد نمیشود. آقای رمضانی از سه طبقهای که زائد بر هم باشند و وجودی غیر هم پرهیز دارد و واقعاً هم درست است؛ ولی از سه طبقهای که همه به وجود واحد موجود باشند ولی در تحلیل عقلی واقعاً سه تا باشند نباید ابایی داشته باشیم. فرض کنید که موم مجسمهسازی را دستتان گرفتهاید و کرویاش کردهاید، بعد به آن دست میزنید و در آن تصرف میکنید، مکعبش میکنید و بعد استوانهاش میکنید. اگر از شما سؤال کنند که خود این موم چه شکلی هست؟ شما چه میگویید؟ شما میگویید خودش شکلی ندارد و موم بما هو موم محال است که شکل داشته باشد، شکلی که عین ذاتش باشد؛ وگرنه اشکال مختلف پیدا نمی کرد. اینکه اشکال مختلف را میپذیرد معلوم میشود که موم بما هو موم هیچ تعینی و هیچ شکلی ندارد؛ ولی زمانی نیست که موم باشد و هیچ شکلی نباشد، یعنی در خارج هر مومی شکل دارد ولی در تحلیل دقیق عقلی که درست هم هست و نفس الامری هم هست واقعاً حیث موم بودن با حیث شکل جداست گرچه هر دو به وجود واحد موجوداند. چرا میگویم که نفس الامری است؟ زیرا میتوانید این موم را به شکل گرد، مکعب یا استوانهای درست کنید؛ اما اگر شکل جزء ذاتش بود نمیتوانستید. این مثال را برای تقریب به ذهن عرض کردم. در بحث ذات حق آن غیب الغیوبی که یک تعین آن احدیت و دیگری واحدیت است اینها تعینات حقی هستند و بعد عالم عقل، مثال و ماده و انسان کامل و تعینات خلقی درست میکنند که همه به وجود واحد موجودند. طبق وحدت شخصی وجود همه تعینات حقی و خلقی به وجود واحد موجودند؛ منتها ذومراتب. پس این برای این بود که میتوانیم یک ذات بما هو هو را از تعینات حتی در نفس الامر تحلیلاً جدا کنیم، درست هم است و آثار هم دارد؛ ولی همه به وجود واحد موجودند. یک مثال هم میتوانیم بزنیم که تعین روی تعین میشود. خط یا سطح به عین وجود جسم موجود است ولی در عین حال خودش میتواند منحنی یا مستقیم باشد. انحنا رتباً از خط مؤخر است و خط رتبتاً از جسم مؤخر است؛ ولی همه به وجود واحد موجودند و رتبهبندی هم کاملاً نفس الامری است. پس اشکالی ندارد که تعین اول، دوم و سومی باشد و رتبهبندی هم باشد و همه هم به وجود واحد موجود باشند و ضربهای هم به آن مبنا نزند. با توجه به این دو نکته جای نفس الامر کاملاً محفوظ است؛ منتها سؤالی که میماند این است که علم در مرتبۀ ذات را چه کنیم؟ چون میگوییم: ذات غیب الغیوبی «لا اسم و لا رسم » بعد در مرتبه احدیت، علم ذات به ذات و اسماء و صفات اجمالاً طبق آنچه بنده فهمیدم و واحدیت، علم ذات به ذات و اسماء صفات و اعیان ثابته تفصیلاً، آنگاه در احدیت و غیب ذات را چه کنیم. به نظرم در اینجا هم باید از بسیط الحقیقة ملاصدرا که بعداً توضیح میدهم استفاده کنیم و بگوییم که آنجا یک علم حضوری اندماجی به همه ـبنده عرض میکنم و به عرفا نسبت نمیدهمـ هست. اگر این مدل را بدهیم حداقل مشکل اجمالیاش حل میشود.
علم به ماهیات در اعیان ثابته
نکتۀ دیگری که باید پرداخته شود و جناب آقای رمضانی و امینینژاد هم عرایض ناقص بنده را کامل کنند این است که اعیان ثابته حداقل به تصریح خود عرفا مشکل ماهیات را حل میکند. ما معقولات ثانی فلسفی، معقولات ثانی منطقی و اعدام و محالات هم داریم آیا خدا هم به اینها علم دارد؟ در اعیان ثابته به ماهیات علم دارد آیا به امکان این وجود مثلاً حدوث این وجود، و معقولات ثانی فلسفی و به اعدام و محالات نیز علم دارد؟ خدا از ازل میدانست که اجتماع نقیضین محال است یا خودش میدانست که شریک ندارد. اینها کجا قرار میگیرند؟ به نظرم اعیان ثابته مثال است؛ یعنی فرد اعلیاش ماهیاتاند؛ وگرنه باید شامل چه مفاهیم و معانی شود تا برای علم مشکلی به وجود نیاید.
علم اجمالی به لحاظ مرحله ذات و احدیت و علم تفصیلی به لحاظ مرحله واحدیت
استاد امینی نژاد: از فرمایشات استاد رمضانی اینطور فهمیدم که علم اجمالی در عین کشف تفصیلی که صدرالمتألهین مطرح کرده را بدین سبک توضیح دادند که علم اجمالی به لحاظ مرحله ذات و احدیت است و تفصیلی بودنش به لحاظ مرحله واحدیت است. استفادهای که از فرمایشات استاد معلمی کردم این است که ما پیش از اینکه به مرحله واحدیت یعنی حوزه تفصیل علمی برسیم به گونهای باید کثرت و تفصیل را در مراحل قبلی هم راه بدهیم؛ یعنی اینطور فهمیدم که علم اجمالی در عین کشف تفصیلی در همان موطن ذات یا تعین اول اتفاق میافتد و مثلاً نظر صدرالمتألهین هم همین است میخواهم این نکته بیشتر توضیح داده بشود.
استاد معلمی: ملاصدرا میخواهد در همان مرتبۀ ذات که عرفا به غیب الغیوبی تعبیر میکنند، علم اجمالی در عین کشف تفصیلی علم را تبیین کند. حدس قوی یا حتی یقین من این است؛ مگر اینکه قرینهای برخلافش باشد و اگر چنین نگوییم، مرتبۀ ذات را خالی از علم تفصیلی کردهایم و همان نقیصه صور مرتسمه که اشکال اساسی فلاسفه مشاء است، به این قول نیز وارد خواهد شد؛ لذا میخواهم بگویم یا ملاصدرا گفته یا نگفته ما میگوییم و معتقدیم که مشکل را حل میکند که در تبیینی که عرض میکنم توضیح خواهم داد.
استاد امینی نژاد: این الآن برای ما مهم است. از جایگاه اعیان ثابته که شروع کردم برای این است که معلوم شود تبیینهای بعدی که میخواهد ارائه شود دقیقاً مربوط به کدام موطن است؟ آیا میخواهد مسئله علم اجمالی را در عین کشف تفصیلی مقام ذات را حل کند یا اینکه میخواهد تفصیل علمی در مرحلۀ تعین ذاتی و حضرت علمیه را حل کند؟
استاد معلمی: آنکه به اعیان ثابته مربوط است همین است؛ یعنی میخواهد در مقام واحدیت حل کند و دنبال تبیین در مقام ذات و یا احدیت نیست، حداقل ظاهر عبارات عرفا و تبیینهایش این است. اما نقیصهای پیدا میشود که برای مرتبۀ احدیت و ذات چه تبیینی دارید؟ یا باید بگوییم خدا علم ندارد یا علم دارد و علمش تفصیلی نیست و اجمالی است. این سؤال بیجوابی است بنده میخواهم عرض کنم برای اینکه پاسخی به آن مراحل بدهیم میتوانیم مبنایی از مبانی ملاصدرا را استفاده کنیم که یا خودش هم استفاده کرده یا ما استفاده میکنیم. اگر این تبیین را در مرحله احدیت و ذات نبردیم، سؤالم از آقای رمضانی این است که آن مرحله را به لحاظ علم تفصیلی حق که اشکال صور مرتسمه به آن وارد نباشد که در مرتبۀ ذات چنین است را تبیین بفرماید که آن اشکال مرتفع شود؛ یعنی ما کشف تفصیلی ملاصدرا را در مرتبه اعیان ثابته میپذیریم و در مرحله احدیت و ذات نمیبریم؛ ولی آن نقیصه را هم برطرف میکنیم. اگر چنین شود خیلی عالی است.