دوازدهمین نشست همایش ملی حکیم طهران با موضوع «تعامل حوزه حکمی طهران و خراسان و مقایسه آراء دو حکیم (آقاعلی مدرس و ملاهادی سبزواری) بر اسفار» از سوی دانشگاه فردوسی مشهد و با همکاری مجمع عالی حکمت اسلامی در تاریخ ۹۳/۱۱/۱۴ در دانشگاه فردوسی مشهد برگزار گردید.
در این نشست علمی آیت الله غلامرضا فیاضی، استاد غلامرضا جلالی و آیت الله حسن رمضانی به سخنرانی پرداختند که متن کامل سخنان استاد رمضانی درباره بررسی معاد جسمانی تقدیم می شود.
بیانات آیت الله حسن رمضانی
بررسی نظریه آقا علی مدرس (ره) درباره معاد جسمانی و مقایسه آن با نظر صدرالمتالهین (ره)
بسم الله الرحمن الرحیم؛ پس از عرض سلام خدمت حضّار محترم و اساتید بزرگوار از اینکه تا این لحظه صبر و حوصله فرمودند و از این لحظه به بعد نیز صبر و حوصله، مضاف میفرمایند تا عرایض حقیر را گوش کنند تقدیر و تشکر میکنم.
همانطور که فرمودند موضوع بحثِ حقیر «بررسی نظریۀ مرحوم آقا علی مدرس دربارۀ معاد جسمانی» است و همچنین باید نظر حاج ملاهادی سبزواری را در همین مسئله با دیدگاه آقاعلی مدرس مقایسه کنیم.
نقد کلام استاد فیاضی
لکن قبل از اینکه به این بحث بپردازم از محضر حضرت استاد فیاضی این اجازه را میخواهم که به نظر مورد قبولشان که اشاره فرمودند اشارهای ولو مختصر داشته باشم.
حضرت استاد فرمودند من آغاز فرمایش مرحوم ملاصدرا را قبول دارم؛ اما صرف نظر از آغاز، نظر من تا به آخر با نظر ایشان در تعارض است و لذا نظر ایشان را نمیپذیرم. بعد هم فرمودند: نظر خود آخوند ملاصدرا هم در آغاز با آنچه که در انجام میفرمایند، متعارض و متناقض است و در حقیقت ایشان را تلویحاً به تهافتگویی متّهم فرمودند!
بنده عرض میکنم نخیر اینگونه نیست بلکه روش جناب آخوند اینگونه بود که در آغاز با مخاطب مماشات میکرد و سخنهای ابتدائی را مطرح مینمود و پس از اینکه کم کم او را آماده کرد سخن آخر و نهایی خودش را به کرسی مینشاند.
آیا این روش که آداب و رسوم خودش را دارد مشتمل بر تهافت و تعارض است؟ قطعاً ما اگر این روش را به عنوان یک روش بپذیریم نباید جناب آخوند را با اتخاذ چنین روشی به تهافت گویی محکوم کنیم .
نمونه این روش روشی است که در تعلیم و تعلم هندسی معمول است ـان شاء الله یادتان هست معلم در آغاز، یک نقطه در وسط تخته می گذاشت و بعد میفرمود اگر ما این نقطه را امتداد بدهیم خط تشکیل میشود و اگر این خط را در جهت عرضی امتداد بدهیم، سطح و اگر در جهت عمقی نیز ادامه بدهیم، حجم تشکیل میشود. این تعلیم تعلیم ابتدائی بود و سخن خوبی و راه خوبی برای تعلیم هندسه و علوم هندسی به نوآموز است. ولی وقتی که سطح فکر فرد بالا رفت و توان فهم مباحث فلسفی را پیدا کرد، میگوییم آنچه که واقعیت دارد جسم طبیعی است. این جسم طبیعی چون محدود است جسم تعلیمی بر او عارض میشود؛ و این جسم تعلیمی همچون محدود است به سطوح ختم میشود و بعد سطوح همچون محدودند به خطوط منتهی میشوند و خطوط هم چون محدودند به نقطه منتهی میشوند. طبق این تحلیل که واقعی است اصالت با جسم است، بعد حجم بر جسم عارض میشود و بعد، سطح بر حجم و بعد، خط بر سطح و بعد، نقطه بر عارض میگردد.
آیا این نحوۀ تحلیل و تعلیم که در آغاز ما آنطور مشی کردیم و در نهایت این گونه، روشی مشتمل بر تعارض و تهافت است؟ اگر ما این روش را به عنوان یک روش بپذیریم نباید آخوند را به تهافت گویی متّهم کنیم. خود آخوند در چند جا اشاره فرموده است که ما با قوم در بدایات شریک هستیم اما در نهایات از آنها فاصله میگیریم.
همانطور که فرمودید آخوند در ابتدا میگوید: اینجا موجودی است که ما از او دو مفهوم هستی و چیستی را انتزاع میکنیم و بعد، اصالت را به وجود میدهیم. و این سخن در هر یک از موجودات صادق است یعنی؛ در خارج وجودهای اصیلی هستند و ماهیاتی هستند که به تبع این وجودات، موجودند. یک نظام متکثر به تمام معنا که یکی از آنها در رأس است که عبارت از وجود حق است و بقیّه وجوداتی هستند تبعی همه از هم ممتاز، منفصل و جدای از هم و متباین با هم به تمام معنا. از فرمایشات آخوند در آغاز چنین چیزی استفاده میشود. مواردی هم که استاد فیاضی ایشان فرمودند نیز همینطور است. و ما منکر آنها نیستیم؛ ولی آخوند فرمایشاتی دیگر هم دارد ما باید به همۀ فرمایشات ایشان توجّه داشته باشیم.
مقایسۀ نظریۀ آقاعلی مدرس و حاج ملاهادی سبزواری دربارۀ معاد جسمانی
اما موضوع اصلی بحث که دربارۀ معاد جسمانی است، در آغاز باید اشاره کنم بحث از معاد جسمانی و اصل معاد، بحث غامض و پیچیده ای است. برخلاف بحث از مبدأ که امر پذیرفته شده ای است و بیانات قرآن نسبت به آن بیانات تنبیهی است و آن را امری مفروغ عنه گرفته است؛ اما نسبت به معاد این گونه نیست.
از این رو قرآن به گونه جدّی وارد بحث از معاد شده و درباره اصل و کیفیتش بحث کرده، ولی نسبت به مبدأ میفرماید: «أ فی الله شک»؛ آیا در حق تعالی و وجود حق تعالی شکی است؟ قضیه را امری واضح و روشن جلوه میدهد، و چنانچه بحثی از مبدأ است دربارۀ توحید و نفی شرک و حصر عبادت در حق تبارک و تعالی و صفات باری تعالی است. هیچ وقت وارد بحث اثبات اصل وجود حق نمیشود؛ در مقابل، بحثِ معاد بحث جدی قرآن است و قرآن مباحث عمده ای را به آن اختصاص داده و درباره آن مفصّل بحث کرده است. چون اصل معاد، غامض است. و غامضتر از او کیفیت آن و نحوۀ آن است.
حضرت آیت الله جوادی آملی (حفظه الله تعالی) میفرمودند: خدمت استاد علامه طباطبایی عرض کردیم: تا کی، این مباحث معاد در پرده بماند و شما از تدریس آن خودداری کنید؟! همانگونه که معروف و مشهور و مشهود است ایشان نه در تعلیقه بر اسفار قسمت معاد اسفار را تعلیقه زده نه در بدایه و نهایه بحث معاد را مطرح کرده و نه در موقع تدریس اسفار آن قسمت را که مربوط به معاد است به صورت علنی و عمومی تدریس نموده اند. حضرت آیت الله جوادی آملی میفرمودند: خدمت علّامه عرض کردیم؛ چرا این طور شده و حوزه ها از شنیدن مباحث دقیق معاد اسفار محروم باشند؟ در اینجا دو گونه جواب از ایشان در خاطر دارم: یک بار فرمودند حضرت علّامه طباطبایی فرمودند: هنوز روزیشان نشده است. بار دیگر یادم هست که فرمودند: علّامه فرمودند: هنوز حوزه های علمیه در فهم دقائق معاد در حد صباوت و بچگی به سر میبرند و با بچه و صبی چقدر میشود از اسرار معاد سخن گفت.
بنابر آنچه گفته شد، مسئله بسیار غامض و پیچیده و حساس است. مسئله ای است که آقاعلی مدرس با همۀ نبوغ، وسواس و پیگیری اش نتوانسته بود نظر مرحوم ملاصدرا را بپذیرد و با ایشان همراهی کند. لذا در اینباره نظری متفاوت با فرمایش مرحوم آخوند ملاصدرا دارد و علیرغم همه احترام و ارزشی که برای جناب آخوند قائل است و از فلاسفۀ صدرائی مسلک است، نظر آخوند را در این قضیه نمیپذیرد. گرچه در آخر رساله سبیل الرشاد ـ که درباره معاد است – به فرمایشات جناب آخوند استناد کرده و آن را برای فرمایش خودش تأیید گرفته است، اما درعین حال در رساله سبیل الرشاد در چند مورد با صراحت میفرماید: فرمایش آخوند خلاف ظاهر آیات و روایات است.
اما مرحوم حاج ملاهادی سبزواری در راستای نظر آخوند حرکت کرده و همان را پرورانده و تبیین بسیار زیبایی را چه در منظومه و شرح منظومه و چه در اسرارالحکم و بقیه آثارشان ارائه کرده است.
در حقیقت در بحث معاد و معاد جسمانی نظر آخوند و حاج ملاهادی سبزواری یکی است.
معاد قرآنی غیر از آن است که مشهور شده
نکته دیگری که در آغاز باید مورد توجه قرار بدهم این است که معاد قرآنی برخلاف آن چیزی است که در السنه و بیانها مشهور است چون در السنه و افواه معروف و مشهور است که معاد یعنی عود روح یا نفس ناطقه برای بار دوم به بدن. در حالی که از ظواهر، بلکه از صریح آیات استفاده میشود که معاد در برابر مبدأ است و معاد یعنی رجوع به حق، چنانکه در قرآن آمده:«إِنَّا للّه وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ»؛ ما همه از اوییم و به سوی او میرویم، و مبدأ هم یعنی: همه از اوییم چنانکه میفرماید: «وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ»؛
پس معاد یعنی عود و رجوع به سوی او. نه اینکه نفس ناطقه انسانی ـ که از بدن وجسم عنصری فاصله گرفت و با مرگ بین این دو فاصله ایجاد شده، برای بار دیگر به همین نشئۀ طبیعت، ماده و جسم عنصری برگردد. گرچه ظواهر برخی از آیات و روایات این معنا را تداعی میکند؛ اما جان معنا و اصل معاد همان است که خدمتتان عرض کردم یعنی: «إِنَّا للّه وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ» یعنی اینکه ما با همۀ شئون و ابعاد وجودی خودمان و از جمله جسم و در رأس نفس ناطقه و روح، به الله رجوع کنیم؛ نه تنها ما، بلکه همه موجودات که: «إِلَي اللَهِ تَصِيرُ الامُورُ»، «و ان الی ربک المنتهی».
این معنا از آن مفاهیم و چیزهایی است که از صریح آیات استفاده میشود. حال اگر ما این امر را به عنوان یک اصل مورد توجه داشته باشیم و به غموض مسئله هم توجه کنیم میتوانیم تا اندازهای با آقاعلی مدرس همراهی کرده و تا اندازه ای از نظر آخوند و همچنین حاج ملاهادی سبزواری فاصله بگیریم. اجمالاً جناب آخوند ملّاصدرا به معاد جسمانی قائل است؛ بلکه حاج ملاهادی سبزواری، آقاعلی مدرس و شیخ الرئیس بوعلی سینا همه به معاد جسمانی قائلاند و ما حکیم مسلمانی را سراغ نداریم که منکر معاد جسمانی بوده باشد.
به اعتراف همه حکیمان مسلمان شکی نیست که معاد علاوه بر اینکه روحانی است جسمانی نیز است، ولی در این که چگونه ما این جسمانی بودن را تحلیل کرده و آن را بپذیریم اختلاف وجود دارد.
جناب آخوند میفرماید جسم، جسم اخروی و مناسب با نشئه آخرت است، نه جسم مناسب با نشئه دنیا. جسم مناسب با نشئه دنیا، همین جسم عنصری است که آخوند ملاصدرا نمیپذیرد جسم اخروی همین جسم عنصری باشد.
آقاعلی مدرس هم صریحاً میفرماید: آخوند ملاصدرا، جسم موجود در عالم طبیعت را در معاد جسمانی کان لم یکن فرض کرده است چون میگوید: این جسم در خاک متلاشئ و به عناصر اولیه تجزیه میشود و دوباره این اجزای متلاشی شده بازسازی شده و به موجود دیگری تبدیل میشود و همینطور این چرخه ادامه دارد، بنابراین آخوند ملّاصدرا نمیپذیرد که این جسمی که از نفس ناطقه جدا شد و در خاک دفن گردید بخواهد در نشئه آخرت ویژگی عنصری خودش را حفظ کرده و با همین ویژگی وارد جهان آخرت شود این در حقیقت دنیاست، ما به گمان خود اسمش را آخرت گذاشته ایم. آخوند ملاصدرا این را نمیپذیرد، آقاعلی مدرس هم این عقیده را به اشاعره نسبت میدهد و نمیپذیرد؛ ولی با این تفاوت که طبق نظر آخوند، این بدن در همینجا میماند. و در نشئه آخرت بدن، بدن اخروی است و آقاعلی مدرس میفرماید این جسمی که در این جا است با حرکت جوهری، وجود اخروی پیدا میکند و به نفس ملحق میشود.
آخوند ملاصدرا و همچنین حکیم سبزواری و دیگر حکیمان صدرایی میفرمایند: ما در نشئه دنیا جسم عنصری و در برزخ، جسم برزخی و در نشئۀ آخرت، جسمی اخروی داریم به نحوه ای که اگر، شخص را در برزخ و آخرت ببیند میگویند که این همان است که در دنیا بود. اگر آیات و روایت میفرمایند که در آنجا این جسم احیاء میشود و دوباره خلق جدیدی صورت خواهد گرفت تحلیلش همین فرمایش آخوند است که اگر شخص را در آنجا ببینند گفته میشود: این، همانی است که در دنیا بود مثل اینکه میگوییم این آقا که در سن ۴۰ سالگی است همانی است که چهل سال پیش از مادر متولد شد و شخص دیگری نیست. با اینکه هر شش سال، سلولهای بدن او تحلیل رفته و سلولهای دیگری جای آنها را گرفته اند و همینطور تا ۹۰ سالگی، دهها بار این جسم تحلیل رفته؛ و بدل ما یتحلل پیدا میکند ولی میگوییم که این همان است. در آنجا هم میگوییم این، همان است و منافات با تغییر و تبدیل ندارد. قرآن هم تبدیل جلود را به کار برده است که یکی از انحاء تبدیل،همین است که بگوییم جسم عنصری به جسم برزخی و جسم برزخی به جسم اخروی تبدیل میشود و با عقیده این همانی، منافاتی نداشته و با هم قابل جمع اند.
در اینجا خوب است از یک بیان تمثیلی استفاده کنم و با آن فرمایش آخوند ملاصدرا را به بیانی تأیید کنم و به بیانی نیز، فرمایش آقاعلی مدرس را.
شما اگر یک لوبیا را در زمین بکارید و آب بدهید این لوبیا در درون زمین متحوّل میشود و کمکم از درون آن دو تا زائده بیرون میزند یکی به طرف بالا به صورت ساقه و یکی به طرف پایین به صورت ریشه. و با آب، نور، حرارت و… رشد میکند.
وقتی که ساقه از درون زمین بالا میآید میبینیم دو لپه لوبیا به ساقه چسبیده یکی به این طرف و دیگری به آن طرف، کمکم که این ساقه رشد میکند و بالا میرود، و دو لپه هم کمکم خشک میشود و کمکم جدا شده و بالاخره پایین میافتد و در درون خاک مضمحل میشود.
و اما این ساقه رشد میکند و بالا میرود. و کمکم از آن ساقه دانه های جدید و تازهی لوبیا میروید مثل دانه نخستین. حال مَثَل بدن مَثَل همین دانه لوبیاست و مَثَل نفس ناطقه مَثَل ساقه لوبیا، مخصوصاً با توجه به نظریۀ آخوند ملاصدرا یعنی: جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء بودن نفس، چون بنابر این تمثیل، نفس جوانه ای است که از لوبیای بدن بر میخیزد، و از قوه و استعدادی که در درون این لوبیا است استفاده میکند رشد کرده و علماً و عملاً، اوج میگیرد و متقابلاً بدن تحلیل میرود تا مرگ فرا میرسد و همانطور که دو لپه لوبیا خشک میشوند و از ساقه جدا شده و میافتند و در خاک مضمحل میشوند بدن انسان نیز مرکبی است برای تعالی روح و وقتی که روح به اوج رسید ـ که مرگ طبیعی هم همین است ـ دیگر به این بدن نیاز ندارد. لذا بدن را رها میکند، و بدن در خاک دفن میشود و در آن مستهلک شده و در همین عالم عناصر باقی میماند؛ اما جوانه نفس بالا میرود و تقویت میشود و وقتی که بالا رفت و تقویت شد به اذن الله همانطور که ساقه لوبیا دوباره هسته ای را مثل هسته ای که در آغاز از آن برخاست میوه میدهد، نفس ناطقه انسان نیز با توجه به عروجی که کرده دوباره بدنی را مثل بدنی که از آن برخاست میوه میدهد. حال این بدن برخاسته از نفس طبق نظر آخوند بدنی است غیر عنصری ولی حکیم آقاعلی مدرس میفرماید نه! آن بدن چیزی نیست جز همین بدن عنصری است؛ لکن عنصریِ موجود در عالم برزخ و یا عنصری موجود در عالم آخرت.
ما عرضمان این است که آقاعلی مدرس اگر خواسته باشد جنبه عنصری بدن را حفظ کند و به بدن عنصری قائل بوده باشد، هر چند بفرمایند: عنصری موجود در عالم آخرت، این سخن با دار آخرت بودن آخرت نمیسازد. نشئۀ آخرت در برابر نشئه دنیاست و بدن عنصری خاصّ به دنیاست و شما میخواهید این بدن عنصری را ببرید به آخرت. لازمه این سخن آن است که یک امر دنیوی را با تحفّظ بر دنیوی بودن آن، ببرید به آخرت که در برابر نشئه دنیاست و این صحیح نیست.
بالاخره شما چه میکنید؟ آقاعلی مدرس میگوید، بدن عنصری با توجه به حرکت جوهری به طرف نفس میرود، نه اینکه نفس به این بدن برگردد و باز نشئه نشئه دنیا باشد لکن با نام آخرت، بلکه این بدن است که میرود به آن جهان، و به نفس ملحق میگردد.
ما میپرسیم: آیا این بدن عنصری ما با حفظ همین عنصری بودن میرود به آن جهان، یا اینکه تبدل پیدا میکند و برزخی و اخروی میشود؟
اگر بفرمایید: تبدل پیدا میکند و برزخی و اخروی میشود، این سخن چندان فرقی با فرمایش آخوند ندارد و آخوند هم تقریباً همین را میگوید.
ولی اگر آن را با حفظ عنصریت به آن جهان ببرید و همین را وجه تمایز بین نظر خودتان و نظر آخوند قرار بدهید، ما نمیتوانیم این را از شما بپذیریم. چون این عنصری بودن ویژگی جهان دنیاست.
لذا به نظر حقیر، نظر آخوند از نظر آقاعلی مدرس عمیقتر است.
و امّا حاج ملاهادی سبزواری! ایشان در راستای افکار آخوند حرکت کرده و نظر آخوند را خیلی خوب تشریح کرده است که من میخواستم عبارات ایشان را از کتاب اسرار الحکم نقل کنم ولی وقت اجازه نمیدهد امّا به جای آن خاطرهای را از شهید مطهری که خیلی درس آموز است نقل میکنم و عرایضم را در این قسمت پایان میدهم.
قبل از نقل خاطره لازم است عرض کنم: ما نمیخواهیم با نقل این خاطره ها جلوی نقد و بررسی و اظهارنظر و رد و نقد و ایراد را بگیریم. نه نقد، ردّ و ایراد باید باشد، لکن این را هم باید توجه داشته باشیم و برای نقد خودمان هم جایی باز بگذاریم نه اینکه نقد ما طوری باشد که نظر مقابل را به طور کلّی از هستی ساقط کند. نقد کنیم و خودمان را هم نقد کنیم و نقد نقدمان را هم نقد کنیم تا با این دغدغه ها به واقع به آنچه مورد نظر گوینده است برسیم و آن را خوب بفهمیم و بعد از اینکه آن را خوب فهمیدیم، ببینیم آیا باز هم آن نظر مردود است و باید آن را رد کنیم یا اینکه نه، باید آن را بپذیریم.
شهید مطهری در درسهای اسفارشان که تحت عنوان حرکت و زمان چاپ شده، آورده اند: علامه طباطبایی میفرمودند ما موقعی که اسفار را فرا میگرفتیم خیلی در فراگیری آن زحمت میکشیدیم قبل از درس پیش مطالعه میکردیم و سر درس هم به سخن استاد خوب گوش میدادیم و بعد از درس نیز آن را تقریر میکردیم و مینوشتیم. و به نحوی این تقریر و تحقیقمان در نظرمان بزرگ شده بود که کمکم این گمان در ما به وجود آمد که اگر مرحوم آخوند ملاصدرا سر از قبر در آورد و بخواهد افکار و مطالب خودش را تقریر کند به این خوبی که ما تقریر میکنیم نمیتواند تقریر کند. تا اینکه به محضر آقا سیدعلی قاضی رسیدیم. اگر چه تخصص ایشان فلسفه نبود، بلکه ایشان عارف بود و تخصص او عرفان بود؛ چه عرفان نظری و چه عرفان عملی. چون فصوص و فتوحات را در کنار ریاضتهای عملی تدریس میکرد. ما با اینکه بحث اصالت وجود را در اسفار خوانده بودیم و از نظر ما بحث تمام شده و نظر آخوند را میدانستیم؛ اما وقتی که ایشان از اصالت وجود و اعتباریت ماهیت سخن گفت، آن زمان بود که فهمیدیم ما از اسفار یک حرف را هم نفهمیده ایم و آن چه که آخوند در اصالت وجود و اعتبار ماهیت میفرموده غیر آن چیزی است که ما فهمیده ایم.
در بحث اصالت وجود و همچنین مباحث معاد دقائقی است که انسان گمان میکند آنها را فهمیده است؛ اما اینطور نیست و فهم آنها بر دقّت و تحقیق بیشتری نیازدارد.
این خاطره را فقط برای این عرض کردم که بگویم به عمق فرمایش آخوند رسیدن یک سخن است و اینکه برخی از عبارات او را کنار هم بگذاریم و نتیجه ای را به گمان خودمان استنتاج کنیم، سخنی دیگر است آنکه در تحقیق به کار میآید این است که ما به یک شخص و آثارش نگاهی جامع داشته باشیم لذا عرض میکنم نظریه اصلی و نهایی آخوند دربارۀ اصالت وجود، همان نظر عرفانی است و بس. یعنی وحدت شخصی وجود و کثرت موجود.
و نظر ایشان در رابطه با معاد هم همان معنایی است که خدمتتان عرض کردم. گرچه آقایان نقد دارند و اشکال میکنند.
آقا علی مدرس اشکال کرده و دیگران هم به تبع او اشکال کرده اند و بزرگانی؛ مثل آقای رفیعی قزوینی، مرحوم کمپانی و دیگران، نظر استادشان را قبول کردند و نظر آخوند را نپذیرفته اند.
خوب است در این جا اشاره کنیم دو چیز در اینکه آقا علی مدرس به نظر خودش و خلاف نظر آخوند رسیده دخیل است؛ یکی اینکه او میفرمود: معادِ جسمانی، شرعی محض است و عقلی نیست. و ما در وسع فهممان تلاش میکنیم تا با ادلۀ عقلی نیز آن را اثبات کنیم؛ وگرنه اصلش شرعی است و لذا ما باید در این قضیه به آیات و روایات اصالت بدهیم و از ظاهر آیات و روایت هم، عنصری بودن معاد استفاده میشود، یعنی؛ معاد با همین بدن، چنانکه ظاهر آیه «قُلْ يُحْييهَا الَّذي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ». همین را میگوید؛ اما امام صادق علیه السلام میفرماید: این بیان، بیان جدلی است و بیان جدلی بر چیزی تمرکز میکند که طرف مقابل آن را قبول دارد و اما بیان برهانی داستان در دو آیه بعد آمده است که میفرماید: «أَوَلَيسَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ يخْلُقَ مِثْلَهُمْ» در این آیه به عبارت «مِثْلَهُمْ» باید توجه داشت. در دو آیه قبل میفرماید:«قُلْ يُحْييهَا الَّذي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ» مخاطبش کسی است که در همین حد میفهمد، و لذا در حد مجادله قضیه را تمام کرد. ولی در بعد میفرماید: «يخْلُقَ مِثْلَهُمْ» این را توجه باید داشت.
پس امر اول که دخیل بوده آقا علی مدرس به سراغ آن تحلیل رفته و نظر خودش را آنطور مطرح فرموده شرعی بودن مسئله است.
و امر دوم هم این است که نقل کرده اند خود ایشان، جسد ابن بابویه را پس از قرنها که از دفن آن گذشته بود، سالم دیده بود و هیچ نقصانی در وجود جسمانی او حاصل نشده بود.
دیدگاه شیخ الرئیس درباره معاد جسمانی
سئوال: شما فرمودید ابن سینا معاد جسمانی را قبول دارد. ولی در کتاب شفا اشاره شده که نه، ایشان معاد جسمانی را قبول ندارد و نکته دیگر این که پیامبر اکرم با بدن عنصری به معراج رفت، یعنی مفروض گرفتند که با بدن عنصری به معراج رفت. چرا امکان نداشته باشد که در آخرت با همین بدن محشور شویم؟
استاد رمضانی: اینکه فرمودید شیخ الرئیس قبول ندارد. نه اینطوری نیست. در شفاء، در قسمت معاد شفاء، او معاد را به دو قسم تقسیم میکند: معاد جسمانی و معاد روحانی. و بعد میفرماید آنچه که عقل میتواند آن را به راحتی بدون اینکه به زحمت بیفتد اثبات کند معاد روحانی است و این همان کاری است که ما انجام داده و میدهیم. اما معاد جسمانی را نمیتوانیم اثبات کنیم، ولی از آنجا که صادق مصدَّق ـ که رسولالله است ـ از معاد جسمانی اخبار کرده، ما به عنوان یک مؤمن و مسلمان آن را قبول داریم.
آیا از این سخن انکار معاد جسمانی در میآید؟! نه معنای این سخن ایمان است، ولی نتوانسته آن را از راه عقل اثبات کند.
و مرحوم آخوند هم در جلد نه اسفار وقتی متعرض نظر شیخ میشود میگوید: بله شما نباید هم این مسئله را بفهمید، کسی که عمر خودش را صرف معرفت و شناخت معاجین و داروها کرده و در خدمت سلاطین و أمرا بوده، نباید اینگونه مسائل دقیق را بفهمد و برای اثبات آن استدلال عقلی کند.
بله شیخ الرئیس از راه عقل نتوانسته است معاد جسمانی را اثبات کند اما به عنوان یک امر شرعی که در شرع آمده آن را پذیرفته، نه اینکه او به طور کلّی منکر معاد جسمانی است.
اما قسمت دوم سخن! یعنی؛ معراج جسمانی؛ عرض میشود به اینکه: همانطور که در معاد جسمانی بحث زیاد است در معراج جسمانی نیز بحث زیاد است، نمیدانم شما چرا این را مفروغ عنه گرفتید. بلکه آن هم در هاله ای از ابهام است و باید بحث شود که آیا معراج روحانی صرف بوده، یا جسمانی و روحانی بوده است؟ اگر جسمانی و روحانی بوده است، روحانی بودنش چطور و جسمانی بودنش چطور است؟ سخن و حدیث در این مسئله هم زیاد است و شما نمیتوانید جواز این مسئله را دلیل بر مسئله مورد بحث قرار بدهید.
سئوال: آیا مراد اقا علی مدرّس از شرعی بودن معاد جسمانی نفی استدلال عقلی است؟
استاد رمضانی: نه، مراد این نیست که معاد جسمانی استدلال عقلی نداشته باشد. بلکه مراد آقا علی مدرس این است که این استدلالها که عقلی است و برای کسی است که میخواهد بیرون از دین به قضایای دینی نگاه کند؛ وگرنه اصل قضیه شرعی است. لذا در این قضیه، آیات و روایات تعیین کننده است و ما بعد از تکیه بر آیات و روایات با ادله عقلی نیز آن را اثبات کنیم.
و از اصولی هم که شما بدانها اشاره فرمودید استفاده میکند که همان اصول آخوند ملاصدرا است؛ ولی نتیجه ای که از آن اصول گرفته غیر آن نتیجه ای است که ملّاصدرا گرفته است.
آقاعلی بر اساس اصول آخوند پیش رفته واستدلالش هم تقریباً همان استدلال است؛ منتهای مطلب آن که با توجه به اینکه معتقد است معاد جسمانی شرعی محض است و اینه از آیات و روایات هم جسمانیت عنصری استفاده میشود، نتوانسته با نظر مرحوم آخوند همراهی کند.
سئوال: بعضی هم این نظر را دارند که اگر بنا باشد شیخ الرئیس در باب معاد جسمانی طبق مبانی فلسفی خودش نظر بدهد، نتیجه انکار میشود.
استاد رمضانی: بله، ولی او شرعاً معاد جسمانی را پذیرفته است. توجیه/ انکارش هم این است که از مبنای عقل نتوانسته است اثبات کند.
فرق است بین اینکه عقل رد کند و حکم به عدم داشته باشد و اینکه عدم الحکم باشد و عقل حکمی نداشته باشد. من فرمایش شیخ را در اینجا به این که مراد عدم الحکم است، اقرب میدانم تا حکم به عدم.
آقای دکتر میفرماید که مراد حکم به عدم است. بعضی هم همین را استفاده کردند یعنی گفته اند: او از پایگاه عقل معاد جسمانی را منکر شده است ولی من اینطوری میفهمم که او از پایگاه عقل نتوانسته اثبات کند و حکم به عدم نکرده، بلکه عدم الحکم است. و اگر مراد حکم به عدم باشد به طورکلی غیر قابل دفاع است.
سؤال: آیا میشود برای DNA، واقعیتی را تصور کرد و همانطور که نفس را واسطۀ وحدت بین عینیت بدن جسمانی با اخروی و مثالی میدانیم آیا میتوان برای DNA، واقعیتی در نظر گرفت، ظهور این DNA در این دنیا به این صورت است و ظهورش در عالم مثال به نحوه دیگری و بین نظر زنوزی و ملاصدرا تلفیق ایجاد کرد.
استاد رمضانی: بله، میشود، راه دارد.